داستان صوتی مصور

حتما در مورد کتاب صوتی بارها شنیده‌اید. در مورد کتاب‌های مصور و تصویری هم همینطور. اما احتمال کمی وجود دارد که چیزی از داستان‌های صوتی مصور شنیده باشید. هدفون خودتون رو آماده کنید تا با این داستان‌ها آشنا شوید.

داستان صوتی مصور چیست؟

حتما در مورد کتاب صوتی بارها شنیده‌اید. در مورد کتاب‌های مصور و تصویری هم همینطور. اما احتمال کمی وجود دارد که چیزی از داستان‌های صوتی مصور شنیده باشید. برای اینکه این داستان‌ها سبک جدیدی از تقویت خلاقیت و تصویرسازی ذهنی به شمار می‌رود.

این داستان‌ها از همان ابتدا برای روایت‌گری و قصه‌گویی نوشته شده‌اند. راوی داستان با استفاده از تکنیک‌های پرورش خلاقیت و همچنین پرورش قدرت تخیل و تصویرسازی ذهنی در کودکان، داستان را روایت می‌کند. البته تکنیک‌های صوتی هم به کمک راوی آمده و شنیدن داستان را حتی برای بزرگسالان نیز جذاب می‌کند.

کافی است که کودک، داستان را با چشم بسته و در آرامش گوش کند. همراه شدن کودک با راوی زمینه‌ی دیدن تمام داستان در تصوراتش را فراهم می‌کند. این داستان‌ها به صورت استریو ضبط شده‌اند و شنیدن آن‌ها با هدفون بسیار جذاب‌تر خواهد بود. اما چون ممکن است کودکان در استفاده از هدفون راحت نباشند، به آن‌ها سخت نگرفته و تنها چشم‌های بسته هنگام گوش دادن را توصیه می‌کنیم.

داستان‌هایی که در حال حاضر توسط لیبرنو تولید شده اند، برای کودکان تا ۱۰ سال آماده شده است. البته تجربه‌ی کاربران با سنین مختلف، گویای جذابیت این داستان‌ها برای تمام سنین می‌باشد.

پخش داستان
خرگوش زرنگ و خرس تنبل

آخرین محصولات منتشر شده

درباره راوی

محمدرضا قلمبر

«محمدرضا قلمبر در هشتم بهمن ۱۳۶۰ در تهران به دنیا اومد. اولین فرزند. از همون بچگی عاشق داستان و قصه بود. همیشه‌ آدم‌های توی قصه‌ها براش جذاب و دلنشین بودن. طوری‌که وقتی قصه‌ها تموم می‌شدن، محمدرضا به این فکر می‌کرد که الان اون‌ها کجان؟ مثلاً اون خرگوشه که توی قصه برای خروسی که مریض بود سوپ درست می‌کرد تا گلوش خوب بشه … بعد از خوب شدن خروس داره چه کار می‌کنه؟ یا اون حیوون‌های جنگل که از دست شیر ستمگر جنگل خلاص شدن، الان دارد چی‌ کار می‌کنن؟
محمدرضا قلمبر در تئاتر شوبیل – لیبرنواونقدر به این چیزها فکر می‌کرد که حتی وقتی کارتون تلوزیون تموم می‌شد و تلوزیون رو خاموش می‌کردن، با خودش فکر می‌کرد الان آدم‌های تو کارتون کجا رفتن؟ اینقدر به این چیزها فکر می‌کرد که آخر سر هم یه روز رفت سراغ تلوزیون خاموش خونشون و .. (این قسمت به دلیل بدآموزی تعریف نمی‌شود)

محمدرضا قلمبر - لیبرنو