النور می
موارد مرتبط با النور می
نمایش دادن همه 7 نتیجه
-
داستان و رمان خارجی
کتاب صوتی آلبرت کوچولوی باهوش
آلبرت موشه و خواهرش وِندا به همراه پسرخالش، پیتی به آشپزخونه ی آدما رفتن!
پیتی گفت: (اون ظرف میوه رو میبینید بچه ها؟ نقشمون اینه که هر کدوممون یه مقدار از اون میوه ها برداریم و توی کیفمون بزاریم…)
بعد کیف هایی که با خودش آورده بود رو به اون ها داد؛ برای خودش کوچیک بود
برای وندا کوچیتر و آلبرت کوچیکترین!
آلبرت گفت: (چرا کیف من از همه کوچیکتره؟ )
خواهرش گفت: (چون تو از همه ی ما کوچیکتری…! )
پسرخاله پیتی به اون گفت: (نگران کیف نباش به جای اون مواظب باش گربه نگیرتت چون تو خیلی کوچولویی… )
خلاصه، سه تا موش رفتن روی میزی…شابک: Navaar-2867 -
جادوگری و فانتزی, ریاضیات, موزهها
گم شدن در موزه – ریاضی با موشی ۲
آلبرت گفت: «چقدر خوب که امروز آمدیم موزه! اول باید از کدام طرف برویم؟» خواهرش واندا، سمت راست را نشان داد و گفت: «من دوست دارم اول مومیاییها را ببینم.» دوست واندا، لوسی، گفت: «من هم همینطور!» دست دخترعموی کوچکش را گرفت و کشید: «بیا برویم، پنی.»
شابک: 9786003534711 -
جادوگری و فانتزی, ریاضیات
موش های اسکیت باز – ریاضی با موشی ۳
آلبرت گفت: «چالههای آب یخ بستهاند! میتوانیم برویم روی یخها اسکیت بازی کنیم!» آلبرت و خواهرش، واندا، بدو رفتند تا آماده شوند. آلبرت به واندا گفت: «میشود کمکم کنی زیپم را ببندم؟» واندا پرسید: «آلبرت این دیگر چه جور لباسی است؟»
شابک: 9786003534728 -
جادوگری و فانتزی, ریاضیات
آب بازی در ساحل – ریاضی با موشی ۴
آدمها داشتند با عجله به کنار دریا میرفتند. آلبرت گفت: «کاش ما هم میتوانستیم برویم کنار دریا. میرفتیم شنا، ماسهبازی، زیر آفتاب دراز میکشیدیم!» خواهرش گفت: «اینجا هم هوا آفتابی است. میتوانیم تا وقتی آدمها نیستند، برویم توی جعبهی ماسه بازی کنیم.»
شابک: 9786003534735 -
جادوگری و فانتزی, ریاضیات, شمارش اعداد
موش بیشتر، خانه شادتر – ریاضی با موشی ۶
هوا بارانی بود و آلبرت حوصلهاش حسابی سر رفته بود. آن روز خبری از بیرون بازی کردن نبود. خبری از موشم به هوا نبود. خبری از قایم موشک هم نبود. همهی دوستهایش توی خانههایشان، داخل سوراخ دیوار خانهی آدمها قایم شده بودند.
شابک: 9786003534759 -