لیست تمامی ناشرین
نمایش یک نتیجه
خرسی قطار را جارو میزد که یک ساعت نقرهای وسط آشغالها پیدا کرد. ساعت را برداشت. با خودش بلند بلند فکر کرد: «چقدر این مردم چیزهای خوشگل جا میگذارند، میروند و هیچوقت دنبالشان نمیگردند!»