لیست تمامی ناشرین
نمایش دادن همه 6 نتیجه
مجموعهای از ۱۳ داستان کوتاه و آموزنده برای نوجوانان
ماه خیلی دوست داشت بستنی قیفی بخورد. همیشه از آن بالا به آدمها و بستنیها نگاه میکرد و دهانش آب میافتاد! آن بالا تنها خوراکی ماه، ابرهای پشمکی بودند.
یک پر کوچک، سفید سفید، مثل یک دانهی برف، روی زمین افتاد.
بابا بربری، نانوای مهربان، داشت همهجای مغازهاش را میگشت.
میگوها، توی ماهیتابه فر میخوردند و قرمز و طلایی میشدند. شکل پفک میشدند.