لیست تمامی ناشرین
نمایش دادن همه 7 نتیجه
سلام. من خرس بزرگم. امروز خرس کوچولوهای من به مدرسه میروند. میخواهم کمکشان کنم. ایوی کوچولو هم همراهم آمده اما دلش میخواهد قایمباشکبازی کند. اینجا یک عالمه چیز پخش و پلا شده که باید مرتبشان کنیم.
سلام. من خرس بزرگم. امروز خرس کوچولوها را برای گردش میبرم کنار دریاچه. اما خرس کوپولوها خیلی ذوق زده شدهاند طوری که یک لحظه آرام و قرار ندارند. همه چیز را به هم میریزند و دائم قایمباشکبازی میکنند. میآیی کمکم کنی، لطفاً؟
سلام. من خرس بزرگم. امروز میخواهم با خرس کوچولوها بروم خرید. ساک خرید و صورت خرید را هم با خودم آوردهام. اما خرس کوچولوها هرچی سر راهشان هست، میاندازند زمین. هی این طرف و آن طرف میدوند و وسایلشان را گم میکنند. میآیی کمکم کنی لطفاً؟
وقتی کتابی را باز میکنی، دنیایی را کشف میکنی.
راکون کوچولو در جنگل ایستاده بود و گریه میکرد. او به مادرش گفت: «نمیخواهم به مدرسه بروم. میخواهم در خانه پیش تو بمانم. میخواهم با دوستان و اسباببازیهایم بازی کنم. کتابهایم را بخوانم و روی تاب خودم تاب بازی کنم…
روباه کوچولو عصبانی بود و بهانه میگرفت. مامان گفت: «مثل اینکه خیلی عصبانی هستی، موضوع چیه؟» روباه کوچولو گفت: «من خیلی ناراحت و عصبانی هستم، فکر میکنم تو اصلاً مرا دوست نداری.»
سلام. من خرس بزرگم. دیگر چیزی به وقت خواب پنج خرس کوچولوی من نمانده. خرس کوچولوها همهاش بازی کردهاند و همهچیز را گذاشتهاند پخش و پلا بماند. لطفاً بیا اینجا را مرتب کنیم، باشد؟