لیست تمامی ناشرین
نمایش دادن همه 14 نتیجه
این کتاب از مجموعه کتابهای «مهارتهای زندگی» برای کودکان گروه سنی «ب» تدوین شده است و شامل چهار داستان کوتاه با شخصیت محوری «شوتک» است که کارهای عجیبی انجام میدهد.
شوتک یک خط کشید این طرف حیاط، یک خط کشید آن طرف حیاط و گفت: یک… دو… سه… هر کی زودتر برسد اول است.
شوتک گفت: «هر کی زودتر برسد، اول است!» اما ماشین چمنزنی آقاباغبان از دستش در رفت و… تق… ماشین چمنزنی زودتر رسید و پلهی سرسره شکست. شوتک گفت: «حالا چطوری برویم بالا؟»
برو… برو… تندتر برو… گردالو گفت: «جانمی جان! دارم برنده میشوم!» اما گردالو برنده نشد، چون ماشین شوتک خورد به ماشین گردالو و… تق… ماشین گردالو چپ شد.
تق… تق… شاتو در را باز کرد. شوتک گفت: «میآیی برویم بازی؟» شاتو اخم کرد و گفت: «نخیر! چرا سلام نکردی؟» شوتک اخم کرد و گفت: «اصلا خودت چرا سلام نکردی؟»
شوتک پنجره رو باز کرد و دید گردالو و شاتو براش دست تکون دادند و دارند صداش میزنند: « شوتک… شوتک میای بریم بازی؟» شوتک گفت: «بذار از مامانم اجازه بگیرم» بعدش رفت پیش مامانش و گفت: «مامان بروم حیاط؟»
خاله شوکا به بچهها گفت: «جایزهی بهترین کاردستی استخر توپه» گردالو گفت: «هورا هورا من برنده میشم» شاتو گفت: «نخیر خودم برنده میشم» شوتک هم میخواست بگه که یادش افتاد بلد نیست چیزی درست کنه.
شوتک با عجله کیفش رو خالی کرد و گفت: «جا موند/ه توی مهدکودک، حالا چیکار کنم؟» مامان از توی آشپزخونه گفت: «چی؟» شوتک زودی وسایلش رو جمع کرد و گفت: «هیچی. میشه برم پیش شاتو؟»
صفحهی تقویم آبی شد و مامان نیومد. بنفش شد اما مامان نیومد. وقتی صفحهی تقویم صورتی بود مامان گفت: «آی آی دلم» و بعدم زنگ زد به مامانی تا بیاد پیش شوتک.
شوتک که از مدرسه برگشت، کیفش رو انداخت جلوی در و گفت: «سلام». مامان گفت: «سلام، کیفت رو ببر توی اتاقت. خاله شوکا و شوری دارن میان خونمون.»
شوتک بچهها رو نگاه میکرد و غصه میخورد که شنید:«اچه» یک بچه آنطرف پلهها تنهایی نشسته بود و نقاشی میکرد. شوتک پاهایش را تقتق زد روی زمین اما بچه نگاهش نکرد.
شوتک عاشق بازی و شیطونیه و همیشه از اینکه سر وقت بخوابه فرار میکنه.
مامان شوتک گفت: «بچهها وقت خوابه.» شاتو گفت: «من میرم خونمون.» شوتک گفت: «ولی من میخوام بازی کنم.»
بخشی از متن: مامان شوتک رفته بود خرید. شوتک هم تنهایی یه قل دو قل بازی میکرد که تق… تق… تق… کسی در زد. شوتک گفت: «کیه؟» یک صدایی گفت: «منم! باز کن!»