« از جایم تکان نمیخورم!» عنوان رمان کودک نوشته جودیت ویورست است. نشر پیدایش این کتاب را از مجموعه تجربههای کودکی با ترجمه زینب رضایی منتشر کرده است.
این مجموعه درباره تجربههایی است که در طول زندگی هر کودکی رخ میدهد. نویسنده کتاب با بیان این تجربهها در قالب قصههایی نو و تصاویری جذاب، با زبانی غیرمستقیم با کودک همدردی میکند، با او همبازی میشود و در عین حال به او یاد میدهد که چگونه راه حل مناسب دست یابد.
از پشت جلد کتاب « از جایم تکان نمیخورم!»:
هرگز. امکان ندارد. اصلا … آه …
الکساندر دوست ندارد که بهترین دوستش، پل، را ترک کند. یا ریچل، بهترین پرستار بچهای که میشناسد و یا خانوادهی بالدوین را که یک گربهی خوشگل دارند و یا خانم و آقای اوبردورفر که همیشه در جشنها به او هدیههای خوب میدهند. الکساندر نمیتواند همهی دوستانش را ترک کند. آخر خانوادهاش میخواهند در شهر دیگری زندگی کنند. الکساندر نمیخواهد برود. صدایش را میشنوید؟
گزیدهای از کتاب « از جایم تکان نمیخورم!»:
آنها نمیتوانند مجبورم کنند تا دستکش بیسبالم یا گرمکنم را که رویش نوشته شده «من دایناسورها را دوست دارم» و یا چکمههای گاوچرانیام را جمع کنم.
آنها نمیتوانند مجبورم کنند تا کفشهای اسکیت، شلوار لی هشت زیپه، قطبنما، رادیو و یا حیوانهای عروسکیام را جمع کنم. پدرم دارد وسایلش را جمع میکند. مادرم هم دارد وسایلش را جمع میکند. برادرانم آنتونی و نیک هم دارند وسایلشان را جمع میکنند.
اما من وسایلم را جمع نمیکنم. من از جایم تکان نمیخورم.
پدرم میگوید ما باید به شهری برویم که کار جدید او آنجاست. این شهر هزاران کیلومتر دورتر از اینجاست. مادرم میگوید ما باید به شهری برویم که خانهی جدیدمان آنجاست. آن خانه هزاران کیلومتر دورتر از اینجاست. همسایهی خانهی جدید ما، پسری همسن آنتونی دارد. چند خانه آن طرفتر هم، یکی از همسایهها پسری همسن نیک دارد. اما هیچ کدام از همسایهها تا هزار مایلی خانهی جدید ما پسری همسن من ندارند.
تا بهحال دیدگاهی ثبت نشده است.