کتاب «خانواده ی شاد» داستانی از میشکا و کولیا است. بچههایی که حتماً باید سرشان را با چیزی غیرعادی گرم کنند وگرنه حوصلهشان حسابی سر میرود. مدتها بعد از اینکه خبری از سرگرمیهای متفاوت بچهها نبود، میشکا کتابی میخرد که پرورش مرغ، اردک و بوقولمون و… را آموزش میدهد و همین باعث میشود که آنها تصمیم بگیرند یک دستگاه جوجهکشی بسازند، اما چگونه؟، این کار زمانبر است و به علاوه مادر میشکا مخالف صد در صد آن است.
گزیدهای از کتاب:
«یک ساعت تمام توی رختخواب بیدار بودم و به ماشین جوجه کشی فکر میکردم. اول خیال داشتم از مامان خودم بخواهم اجازه بدهد از چراغ گردسوز استفاده کنیم، ولی امکان نداشت؛ مامان من هم اجازه نمیداد با آتش بازی کنیم، چون از آتش سوزی وحشت داشت و همیشه کبریتها را از دست من قایم میکرد. مامان میشکا هم که گردسوز را از ما گرفته بود و به هیچ قیمتی حاضر نمیشد آن را برگرداند. مدتی بود که همه خوابشان برده بود، ولی من نمیتوانستم از فکر این موضوع بیرون بیایم.»
تا بهحال دیدگاهی ثبت نشده است.