«دیگه نمیشه گفت من بیعرضهام» عنوان سومین جلد از مجموعه بری بیعرضه، نوشتهی جیم اسمیت است. این مجموعه، داستانهای بامزهی پسربچهای به نام بری لوزر را با زبان طنز و بامزه بیان میکند. جیم اسمیت، نویسندهی انگلیسی این رمانها را برای کودکان بالای هشت سال نوشته است. داستانهای بری با روایت جالب و بانمک خود، به تقویت اعتماد به نفس کودکان نیز کمک میکند. ماجراهای بری بیعرضه آنقدر بامزه و خندهدار است که موفق به دریافت جایزهی کتاب بانمک «رولد دال» نیز شده است.
از پشت جلد «دیگه نمیشه گفت من بیعرضهام»:
انگار مامان من بودن برای مامان به اندازه کافی خجالتآور نبوده که رفته و جایزهی این مسابقهی احمقانهی فروشگاه فیکو رو هم برنده شده. این یکی از اون هم خجالتآورتره!
گزیدهای از کتاب «دیگه نمیشه گفت من بیعرضهام»:
یک بار که من و بانکی، بهترین دوستم، داشتیم اسکیتسواری میکردیم، موقع رد شدن از جلوی فروشگاه فیکو پوستری روی درش دیدیم از مامان که یک بسته سوسیس را گرفته بود بالا و داشت چشمک میزد.
بانکی دستش را برد بالا انگار یک بسته سوسیس نامرئی دستش باشد. بعد صورتش را کج و کوله کرد. داشت زور میزد چشمک بزند. گفت: داااالی بری!»
چشمهایم را گرداندم و همان موقع چشمم افتاد به یک پوستر دیگر! مامان یکی از شلوار جینهای فروشگاه فیکو تنش بود و دهنش باز بود.
اتوبوسی فیش و فوش کنان رد شد و چشمم افتاد به آگهی رویش. مامان داشت یکی از آن بیسکویت شکلاتیهای فیکو را میخورد.
قبلا هیچ وقت نشده بود دقت کنم به اینکه مامان چطور نگاه میکند یا مثلا چطور خوراکی میخورد. اما حالا او همه جا بود. روی همهی پوسترها، این ماجرا داشت گند میزد به همهی باحولیهای من.
چشمم افتاد به یک حلزون. حلزونه داشت از چالهای آب میخورد. برش داشتم و میخواستم پرتش کنم طرف عکس چشمکزن مامان. اما پشیمان شدم. من حلزونکش نیستم.
به حلزونه گفتم: «برو حلزون ریغونه!» و چساندمش به عکس مامان. حلزونه رفت توی لاکش.
تا بهحال دیدگاهی ثبت نشده است.