«لطیفههای شیرین لطایفالطوایف» از مجموعهی طنز نوجوان نشر پیدایش است که به کوشش مرجان کشاورز، گردآوری و بازنویسی شده است. کتابهای این مجموعه شامل داستان، بازنویسی متون کهن یا شعر است که همگی توسط نویسندگان مطرح نوجوان در قالب طنز نوشته شدهاند. از ویژگیهای این کتابها تصاویر خطی و بدیع آن است. در این کتاب نیز، نیلوفر میرمحمدی تصویرهای بامزه و جالبی را برای نوجوانان تصویرگری کرده است.
مولف کتاب لطیفههای شیرین لطایفالطوایف، مولانا فخرالدین علی صفی است. از سال تولد فخرالدین اطلاع دقیقی در دست نیست. او در هرات به دنیا آمد و دوران جوانیاش را نیز در همانجا گذراند. فخرالدین دوبار به سمرقند سفر کرد و از «خواجه احرار» که در تصوف مرید او بود، اجازهی ذکر گرفت. فخرالدین نیز چون پدرش مولاناکمالالدین حسینالکاشفی موعظه میکرد و بنا به طبع لطیف و شاعرانهاش، ابیات زیبایی را که میسرود، هنگام وعظ زینتبخش کلامش میکرد.
او در سال ۹۳۹ به قصد یافتن جایی امن و آرام، هرات را ترک کرد و راه غرجستان در پیش گرفت تا نزد شاه محمد سیفالملوک برود. شاه محمدسلطان، فخرالدین را به گرمی و احترام پذیرفت و موجبات آسایش و راحتی او را فراهم کرد. فخرالدین نیز در پاسخ به محبتهای شاه محمدسلطان، قصیدهای در مدح او سرود و لطایفالطوایف را که نتیجهی سالها تلاش او بود، در کتابی گردآوری و تقدیم او کرد.
لطایفالطوایف در چهارده باب نوشته شده که هر باب چند فصل دارد. در این مجموعهی کوچک، منتخبی از حکایتهای این اثر ارزشمند تقدیم نوجوانان میگردد.
در زیر یکی از حکایتهای این کتاب شیرین را باهم میخوانیم:
«مقبره»
ثروتمندی که از مال دنیا بینیاز بود، تصمیم گرفت برای خود مقبرهای بسازد. ماهرترین بنای شهر را به خدمت گرفت و او ساخت مقبره را آغاز کرد. یک سال تمام کار ساخت مقبره طول کشید و پس از این مدت، مقبره ای زیبا و باشکوه آماده شد.
مرد رو به بنا کرد و گفت: «این عمارت چه چیز کم دارد؟»
بنا که مردی شوخطبع بود، گفت: «وجود شریف شما را.»
تا بهحال دیدگاهی ثبت نشده است.