کتاب «مردی با نقاب آهنین» داستان یک زندانی مرموز است که همواره یک ماسک به چهره دارد او در زندان باستیل میمیرد. چند روز بعد، این مرد ناشناس را در گورستان سنپل پاریس دفن میکنند. هشت سال پس از مرگ مرد نقابآهنین، پرنسس پالاتین، زن برادر پادشاه فرانسه ادعا میکند او یک لرد انگلیسی بود که علیه فرانسه توطئه میکرد. از آن پس، افسانه و ادبیات به شخصیت او پرداخته و او را با نام «مردی با نقاب آهنین» به شهرت میرسانند. در واقعیت هرگز فردی چهرهاش را ندیده بود.
این داستان نوشته«الکساندر دوما» است و «اولیور هو» آن را بازنویسی کرده است.
تا بهحال دیدگاهی ثبت نشده است.