در انبار موجود نمی باشد
وقتی خجالت می‌کشم… صورتم سرخ می‌شود… پاهایم می‌لرزد و دلم پیچ می‌زند… بعضی وقت‌ها که خجالت می‌کشم… گوشه‌ای ساکت و آرام می‌ایستم… بعضی وقت‌ها هم خنده‌ام می‌گیرد.
| وزن | 70 g |
|---|---|
| ابعاد | 21 × 16.6 × 0.1 cm |
| ناشر چاپی | |
| نویسنده | |
| مترجم | |
| تصویرگر |
«من خجالتی ام» از مجموعه ۱۲ جلدی احساس‌های تو است.
مجموعه کتاب‌های «احساس‌های تو» بعضی از مهم‌ترین احساس‌ها، هیجان‌ها و رفتارهای دوره کودکی را به گونه‌ای تصویری و با استفاده از بیانی روان و جذاب بررسی می‌کند. این کتاب‌ها بر اساس نظرات و دیدگاه‌های روان‌شناسان، متخصصان تعلیم و تربیت، تدوین و تصویرسازی شده‌اند.
وقتی خجالت می‌کشم… احساس می‌کنم… مثل غنچه‌ای هستم که دلش نمی‌خواهد باز شود…
مثل جوجه‌ای هستم که زیر بال مادرش پنهان شده…
وقتی به حق خودم نمی‌رسم… از اتاق بیرون میروم… در را محکم به هم میکوبم… عصبانی میشوم و از پلهها بالا میروم. خواهر بزرگترم کفشهای ورزشی نو دارد؛ ولی من ندارم… برای همین، احساس می‌کنم به من ظلم شده است.
بهدست آوردن پول، سخت است.
«املیا بدلیا»ی داستان ما برای به دست آوردن پول، خودش را در دردسرهای فراوای انداخت که حتی فکرش را هم نمیکرد: یک گله سگ دنبالش افتادند؛ با پلیس جر و بحث کرد؛ از فروختن گلهای پارک، پول به دست آورد؛ سر گروه رژهی بزرگی شد؛ حتی مشتری یک رستوران را از خودش ناراحت کرد؛ همهی اینها و حتی بدتر از اینها برایش اتفاق افتاد….
آملیا بدلیا فقط کمی (البته کمی که نه خیلی!) پول نیاز داشت. شاید مشکل اصلی همین بود.
یک روز، چشم پسرک به برگ درخت بلوطی افتاد که باد آن را با خود میبرد. برگ روی آب افتاد. پسرک با خودش فکر کرد که برگ چطور میتواند روی آب شناور بماند … درست مثل ستارهها که انگار در آسمان شب شناورند.
تا به‌حال دیدگاهی ثبت نشده است.