همه چیز در کتاب «یک قورتش بده غول پیکر!» شکسته و بههم ریخته است. قورتش بده اینبار یک هیولا شده با انگشت گذاشتن توی دهاناش و باد کردن خودش! اما همه چیز به اینجا ختم نمیشود. سرو کله پچ پچخور و رویای پدربزرگ مرده پروفسور هم پیدا میشود. مردم شهر هم یکجوری شدهاند. همه در رؤیا فرو رفتهاند و انگار زنده نیستند! اینبار قورتشبده باید برای حل مشکلات چه کند؟ با رویاهای خرابکار باید چهکار کرد؟
دربارهی نویسنده کتاب «یک قورتش بده غول پیکر»:
اگر توی سردترین فصل سال و سردترین ماه همان فصل به دنیا بیایی، شاید همه فکر کنند تو آدم خیلی سردی هستی. برای همین پدر و مادرت تصمیم میگیرند به تاریخِ اولین ماه سال برایت شناسنامه بگیرند. این جوری میشود که وقتی روز تولدت سر جای خودش نیست، قرار نیست دیگر هیچ چیز سر جای خودش بماند. مثلاً توی مدرسه ریاضی میخوانی، اما حس میکنی یک چیزی سر جایش نیست. پس توی دانشگاه ادبیات میخوانی. باز حس میکنی یک چیزی سر جایش نیست و شروع میکنی به نوشتن داستان برای بزرگسالان. اما باز حس میکنی یک چیزی سر جایش نیست و پنج سال در کانون پرورش فکری کودکان کار میکنی. باز حس میکنی یک چیزی سر جایش نیست و ادبیات کودک میخوانی. باز حس میکنی یک چیزی سر جایش نیست و برای کودکان و نوجوانان داستان مینویسی و باز حس میکنی یک چیزی سر جایش نیست. نمیشود کاریاش کرد! اگر توی سردترین فصل سال و سردترین ماه همان فصل به دنیا بیایی، شاید دیگران فکر کنند تو آدم خیلی سردی هستی و برای همین پدر و مادرت تصمیم میگیرند به تاریخِ اولین ماه سال برایت شناسنامه بگیرند، این جوری دیگر هیچچیز سر جای خودش نمیماند.
تا بهحال دیدگاهی ثبت نشده است.