لیست تمامی ناشرین
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
نمایش دادن همه 14 نتیجه
هر کدام از خانوادهها، شکل و اندازهی خاص خود را دارد. با کمک خانواده احساس میکنیم به چیزی تعلق داریم. عشق، یاری و حمایت خانواده تا همیشه با ماست… حتی وقتی جایی دور از آن به سر میبریم.
در دنیا فقط یک نفر هست که دقیقا شبیه توست. چیزهای زیاد و خیلی خیلی خاصی وجود دارد که باعث میشود تو با دیگران فرق داشته باشی. یکی از آنها بدن توست.
مغز ما شبیه باغی شگفتانگیز است. باغها کلی مسیر و جادهی جور واجور دارند. هر باغ بخشهایی دارد که میشود داخلش گیاه کاشت یا چیزهایی ماندگار خلق کرد. باغها جای خیلی خوبی برای رشد کردن و یادگرفتن هستند.
دوستی یک جورهایی شبیه الاکلنگ است. وقتی هر دو طرف برابر باشد، الاکلنگ به تعادل میرسد.
بعضی روزها آنقدر خوباند که دوست داریم برای همیشه جایی نگهشان داریم. اما بعضی روزهای دیگر، حتی دوست نداریم از رختخواب بلند شویم.
وقتی باد نمیوزد، همه چیز آرام میگیرد. از چرخیدن و تاب خوردن و اوج گرفتن خبری نیست. اما راستی باد کجا میرود؟ زندگی چطور؟ وقتی دیگر توی بدنمان نیست، کجا میرود؟
خشم، احساسی پر زور و قدرتمند است. خشم نیروی خیلی زیادی به ما میدهد و وقتی مشکلی پیدا میکنیم یا چیزی درست کار نمیکند، خبردارمان میکند.
شامت را بخور.
اینترنت چیز باحال و شگفتانگیزی است. اینترنت کمکمان میکند از راه خیلی خیلی دور با دوستان و اعضای خانواده صحبت کنیم. با اینترنت میتوانیم از چیزهای جورواجور سردربیاوریم و آنها را به دیگران هم نشان بدهیم.
عشق مانند یک موجود زنده رشد میکند. عشق چیز ارزشمندی است و وقتی کسی یا چیزی را دوست داریم، حسابی احساس شادی میکنیم. وقتی عاشق چیزی هستیم، پایکوبی میکنیم و آواز میخوانیم…
روزی از روزها صاحب یک فرصت شدم. یک دفعه سروکلهاش پیدا شد. رفتارش جوری بود که انگار من را میشناخت؛ انگار از من چیزی میخواست. اصلا نمیدانستم آنجا چه کار میکند.
درست نفهمیدم چه شد اما روزی از روزها، مشکلی پیدا کردم. من این مشکل را نمیخواستم و خودش یکدفعه سروکلهاش پیدا شده بود. اصلا دوستش نداشتم، اما حالا دیگر «مشکل من» بود.
رالف از اینکه هیچ وقت اتفاق باحالی برایش نمیافتد خسته شده. او هر روز موقع نوشتن قصه کلی فکر میکند، خیره میشود به برگهاش و زل میزند به سقف، اما از قصه خبری نیست که نیست!
روزی از روزها، فکر تازهای به ذهنم رسید. با خودم گفتم: «این دیگر سروکلهاش از کجا پیدا شد؟ اینجا چه کار میکند؟ با این فکر تازه چه کار میتوانم بکنم؟»